گزیده ای از شعر جوان کاشمر
به جبر اشرف خلقیم، حیف از این نعت
چه امتحان قریبی است زنده بودن ما
در این مسابقه هرگز برنده بودن ما
به محض دیدن یک لقمه دل در این قحطی
عجیب نیست عزیزم درنده بودن ما
و مهر سنتمان تا ابد به پیشانی
که در حضیض عزا،اوج خنده بودن ما
به جبر اشرف خلقیم حیف از این نعمت
چنان خدایی اینگونه بنده بون ما
در این شکسته پرو بالی، این هوای خراب
مگر بخواب بیاید پرنده بودن ما
ابراهمیی
حتم دارد....... می ارزد
بخدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
وبه مجنون به لیلی شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گر چه من تجربهای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم ؟باز هان اتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختن دم به دمم
به همان لحظه ر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی -عشق -به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد
ساله گر چه که در پیله بماند غزلم
صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد
علی اصغر داوری